در قسمت دوازدهم سریال از سرنوشت چه گذشت؟

به گزارش عینک ریبن، شغل و کار همیشه یکی از دغدغه های اصلی جوانان است. سهراب و هاشم کاراکتر های مجموعه تلویزیونی از سرنوشت هم چنین دغدغه ای دارند و این نگرانی شاید در خیلی از مواقع به خاطر شرایط زندگیشان بیشتر ازهمسن و سال هایشان باشد.

در قسمت دوازدهم سریال از سرنوشت چه گذشت؟

آنان پس از 8 تا 10 سال حضور در پرورشگاه اکنون در جستجوی کارهستند تا بتوانند هزینه زندگی خود را بدست آورند که در این راه با مسائل زیادی روبرو می شوند. هاشم و سهراب فاقد حرفه و تبحر خاصی هستند و این موضوع یکی از مسائلشان است.

هر چند دو شخصیت اصلی داستان توانسته اند به وسیله خاله پوری و اسماعیل در کارگاهی مشغول کار شوند، اما با ناپدید شدن اسماعیل و تعطیلی کارگاه همه چیز به هم می خورد. هاشم و سهراب هرچند در مواقعی نسبت به بعضی از تغییرات و مسائل، دلسرد می شوند، اما در نهایت با پشتکاری که از خود نشان می دهند بخشی از مسائل خود را برطرف می کنند.

سهراب و هاشم برای فراوری قطعات، علاوه بر کارگاه و واحد فراوریی، به سرمایه و مواد اولیه هم نیاز دارند که در قسمت یازدهم سریال با فراهم آمدن بخشی از سرمایه و مواد اولیه، کار خود را شروع کردند و تعداد اندکی قطعه هم فراوری کردند و بلافاصله آن را به خاکپور فروختند. آنان با مقداری از این پول و سرمایه در جستجوی توسعه کار خود هستند، اما مسائل همچنان همراه آنان است.

سه شخصیت این داستان یعنی سهراب، هاشم و مجید هرکدام علاوه بر مسائل کار و فراوری، مسایل شخصی و خانوادگی هم دارند که فکر آنان را به خود مشغول نموده است. سهراب در پی خبری از سرنوشت والدین خود است و حاشیه هایی هم با آرزو دارد. هاشم دلباخته نغمه، دختر خاله پوری است که بعضی از موارد باهم در باره مسایلی به تفاهم نمی رسند.

مجید هم مادر پیر و بیماری دارد که باید هم هزینه زندگی خود و هم خرج بیماری مادر پیرش را بدهد. این سه نفر با وجود همه این مسائل، در خیلی از موارد با همان پشتکار و فعالیت های خستگی ناپذیر، مسائل را برطرف و به موفقیت هم می رسند.

در قسمت دوازدهم سریال، سهراب و هاشم نزد گلبهار می فرایند تا خبری از عمو شعبون بگیرند. گلبهار گفت که همه سرنخ ها دست رجب است.

بنابراین قرار شد که یک روز سهراب در پارک محل حضور رجب، نزدش برود تا از شعبون خبری بگیرد. گلبهار به سهراب تاکید نمود که شاید رجب به این راحتی ها، محل شعبون را لو ندهد و از او خواست خیلی مراقب باشد و طوری رفتار کند که رجب خبری از شعبون به او بدهد.

در سکانس دیگر این قسمت، زن اسماعیل به اسماعیل زنگ می زند بدون اینکه متوجه گردد که نغمه در همان اتاق حضور دارد. زن برادرش در باره موضوعات مختلف با اسماعیل حرف می زند و در این مکالمات نغمه متوجه می گردد که اصلا اسماعیل دست افراد ناشناس نیست بلکه اکنون در مغازه ای زندگی می نماید.

نغمه با شنیدن این موضوع خیلی ناراحت می گردد که اسماعیل این همه مدت آنان را نگران نموده و خبری از شرایط خود نداده است. روز بعد نغمه زن برادرش را تعقیب می نماید و پس از مدتی اسماعیل را داخل یک مغازه می بیند و با تماشا این صحنه از حال می رود. نغمه پس از به هوش آمدن خود را داخل مغازه در کنار اسماعیل و زنش می بیند.

نغمه از اسماعیل علت این کار و پناه گرفتن در مغازه را بدون اطلاع خانواده می پرسد که اسماعیل گفت که اگر شرایط خود را اطلاع می داده یا به خانه رفت و آمد داشت، طلبکار ها همه اعضای خانواده را اذیت می کردند بنابراین تصمیم گرفت این طوری زندگی کند. زن اسماعیل هم گفت که او تازه فهمیده که اسماعیل در مغازه زندگی می نماید.

اسماعیل هم پس از حرف های زنش ادامه داد که قصد داشته برگردد، اما از کسی طلبی دارد که اگر آن را وصول کند می تواند تمام بدهی ها را بدهد و کارگاه را هم حفظ کند. اسماعیل افزود برای کارگاه خیلی زحمت کشیده و از صفر این کارگاه را به این مرحله رسانده و هر طور شده باید آن را حفظ کند.

در کارگاه سهراب، هاشم و مجید همچنان در کوشش برای فراوری قطعات هستند. هاشم در حین کار از سهراب پرسید که بالاخره با آرزو چه باید بکند که سهراب جواب داد که قبل از آمدن پدرش به کارگاه همه چیز بین آن ها تمام شده و کار های آرزو دیگر ربطی به او ندارد.

در صحنه دیگر بچه ها در حال کار هستند که در این لحظه یکی از موتور های فراوری قطعات از کار افتاد. مجید گفت که این موتور نیاز به تعمیر دارد و بلافاصله به سراغ یک تعمیرکار رفت. تعمیرکار پس از تماشا موتور و در آوردن بعضی از قطعات آن گفت که این موتور مستهلک شده و تمام چرخ دنده های آن خراب است و نمی توان باآن قطعات بعدی را ساخت.

او خطاب به سهراب گفت که یک موتور دست دوم سراغ دارد که اگر بخواهید می توانید آن را خریداری کنید. مجید پس از پرداخت دستمزد تعمیرکار گفت که این موتور قابل تعمیر است و به یکی از دوستانش زنگ زد تا یک تعمیرکار باتجربه بیاورد که کوشش هایش در این زمینه بی ثمر ماند.

مجید در این موقع گفت که اسماعیل تنها کسی است که می تواند این موتور را تعمیر کند. هاشم و سهراب با شنیدن این حرف نزد زن اسماعیل رفتند تا شماره تلفن اسماعیل را بگیرند و موتور را تعمیر کند. بچه ها گفتند که اگر موتور تعمیر نگردد قطعات آماده نخواهد شد و کارفرما با آنان قطع همکاری خواهد نمود. زن اسماعیل به عناوین مختلف از دادن شماره تلفن اسماعیل خودداری می نماید. نغمه و مادرش از اینکه هاشم و سهراب با چنین مسئله ای روبرو شده اند خیلی ناراحت شدند. بچه ها وقتی از خانه خاله پوری خارج شدند با صدای نغمه به عقب نگاه کردند که نغمه آدرس اسماعیل را به آنان گفت.

روز بعد سهراب و هاشم به مغازه ای که اسماعیل در آن زندگی می کرد رفتند. اسماعیل با تماشا آن ها پا به فرار گذاشت که پس از عبور از چند کوچه و خیابان، ناگهان از حرکت بازایستاد. بچه ها از اسماعیل خواستند که به کارگاه بیاید تا موتور را تعمیر کند. اسماعیل گفت که اگر بیاید طلبکار ها او را رها نمی کنند که سهراب در جواب گفت که کارگاه محل امنی است و هیچ خطری تهدیدش نمی نماید. در نهایت قرار شد که اسماعیل موقع شب برای تعمیر موتور به کارگاه برود. پس از رفتن سهراب و هاشم، اسماعیل به زنش زنگ زد که چرا جای او را به بچه ها گفته است که زنش گفت که نغمه این کار را نموده است.

در سکانس خاتمه قسمت دوازدهم هاشم، سهراب و مجید در کارگاه منتظر مجید هستند، اما از او خبری نیست. کارگاه با خراب شدن موتور از حرکت بازایستاد و سفارشات زیادی روی زمین به جای مانده است و کارفرما هم دنبال قطعات نو است.

ادامه فعالیت کارگاه و بچه ها به این موتور وابسته است و سهراب، هاشم و مجید تمام کوشش خود را بکارگرفته اند تا این دستگاه تعمیر گردد و کار و فراوریاتشان را از سر بگیرند. اسماعیل برای حضور در کارگاه هراس دارد تا به دست طلبکار ها نیفتد. در قسمت بعدی خواهیم دید که آیا اسماعیل خود را راضی خواهد نمود که به کارگاه بیاید و موتور را تعمیر کند؟ اگر موتور تعمیر گردد آیا این موتور می تواند در روز های آینده به کار خود ادامه دهد و خراب نگردد؟

خرید موتور تازه هم به هزینه خیلی زیادتری نیازمند است که در حال حاضر چنین سرمایه و بودجه ای در اختیار آنان نیست. با اینحال آنان چاره ای ندارند که موتور فعلی را تعمیر کنند تا مدتی از آن استفاده کنند.

منبع: فرارو

به "در قسمت دوازدهم سریال از سرنوشت چه گذشت؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "در قسمت دوازدهم سریال از سرنوشت چه گذشت؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید